رعنا جاوید | شهرآرانیوز؛ این تصور که زندگی مشترک باید تا پوشیدن کفن ادامه پیدا کند، مدت هاست با شنیدن آمار طلاق آن هم در میان آنهایی که سالمندان جامعه نامیده میشوند، نقض شده است؛ جدایی مادربزرگها و پدربزرگها هم طلاق نامیده میشود، اما در اصطلاح «طلاق خاکستری». دلخوری ها، سکوت ها، فشارهای اقتصادی، تنهایی و زخمهایی که هرگز به درستی به آن توجه نشده یا به زور تحمل شده است، با طلاق و جدایی در سنین پیری، قصد درمان شدن دارند.
شاید تعداد همسران سالمندی که برای حل مشکلات زناشویی خود به روان شناس مراجعه میکنند، کمتر از سالمندانی باشد که برای متارکه راهی دادگاه میشوند و افزایش آمارهای هرسال، ما را به این تفاوت مطمئن میکند. نرخ طلاق به طور متوسط طی یک دهه اخیر در گروه سنی بیش از ۶۰سال، افزایش چشمگیری داشته است.
براساس آمار سازمان ثبت احوال کشور، سهم طلاق سالمندان از کل طلاقهای ثبت شده، از حدود ۲درصد در سال۱۳۹۰ به بیش از ۵درصد در سال۱۴۰۲ رسیده است و این روند صعودی، مشابه نرخ تحولات جهانی است. برای دانستن اینکه وضعیت طلاقهای استان و مشهد چگونه است، سراغ آمارهای ثبت احوال رفتهایم و روان شناس این حوزه تا علتها و راهکارها را برایمان تبیین کند.
سالمندی را به گروه بالای ۶۰ سال جامعه نسبت دادهاند و طلاق درمیان زن و مردی با این سن، پیش از اینها غیرمعمول و حتی نادر بود، اما اکنون در حال تبدیل شدن به روندی پرتکرار و چالشی برای جامعه است. وقتی دلایل اقتصادی و معیشتی، افزایش هزینههای درمان و بیماریهای مزمن، تغییر نگرش به ازدواج و تأثیر رسانههای اجتماعی را بر بروز این رفتارها مؤثر میدانند، پس میتوانیم بگوییم که طلاق سالمندی، پدیدهای چندعاملی است. شاید برای کاهش و پیشگیری از آن، نیاز به هماهنگیهای متعدد بین دستگاهی وجود داشته باشد.
آمارهای ثبت احوال استان در پنج سال گذشته، تصویری از وضعیت طلاق درمیان سالمندان به دست میدهد. براساس این اعداد، مجموع طلاقهای رخ داده در استان درمیان زوجهای بالای ۶۰ سال، ۱۰۹۵ فقره بوده است که بیشترین تعداد آن، مربوط به سال ۱۴۰۲ و سپس سال ۱۴۰۳ است. همچنین کمترین تعداد طلاق در استان درمیان زوجهای بیشتر از ۶۰ سال در سال ۱۳۹۹ رخ داده است.
براساس آمارهایی که اداره کل ثبت احوال خراسان رضوی در اختیار ما قرار داده است، طلاق سالمندان بالای ۶۰ سال در استان در بازه زمانی ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۳ از ۱۴۹ فقره به ۲۳۸ فقره افزایش یافته است و به عبارتی افزایش حدود ۶۰ درصدی را در طلاق سالمندان استان شاهد هستیم.
مقایسه تعداد طلاقها میان سالمندان استان و مشهد، نشان میدهد که حدود ۶۰ درصد طلاقها به مشهدیها تعلق دارد. عدد طلاقهای سالمندان مشهدی طی پنج سال گذشته درمجموع ۶۵۲ فقره بوده است. این نکته را درنظر داشته باشید که تعداد این طلاقها مربوط به زوجهایی است که هر دو سن بالای ۶۰ سال دارند؛ وگرنه در گروههای سنی دیگر هم طلاق سالمندان با افراد جوانتر دیده میشود که موضوع گزارش ما نیست. آمار بیشترین و کمترین طلاقها در شهر مشهد مربوط به سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۲ است.
در مشهد هم تعداد طلاقهای ثبت شده درمیان زوجهای بالای ۶۰ سال، از ۹۳ فقره در سال ۱۳۹۹ به ۱۳۸ فقره در سال گذشته رسیده است؛ این آمار افزایش ۴/۴۸ درصدی را در بازه زمانی پنج ساله نشان میدهد و اگرچه ۶۰ درصد طلاقهای استان سهم زوجین سالمند مشهدی بوده است، این طلاقها در مشهد که ۴/۴۸ درصد است، نسبت به افزایش حدود ۶۰ درصدی این آمار در استان، شیب صعودی کمتری دارد.
شاید یکی از دلایل مهم این باشد که شیوه تفکر افراد درباره زندگی، دچار یک تغییر جهت نسلی شده است؛ چون طلاق را دیگر همچون زمانی که ازدواج کرده بودند، بی آبرویی نمیدانند. شاید آنها هم مانند زوجهای جوان احساس نمیکنند که مجبورند یک ازدواج بد را ادامه دهند.
این را که چرا زوجی پس از یک عمر درکنار هم بودن در سنین سالمندی یا به قول خودمان پیری، خیال رفتن و جدایی میکنند، از زبان یک روان شناس نقل قول میکنیم. سپیده نظری، کارشناس ارشد مشاوره توان بخشی، برای دادن پاسخ صحیح، از نیاز به پژوهشها و بررسی عمیق، سخن میگوید، اما توضیحات خود را با توجه به تجربیاتش در این حوزه بیان میکند: «امروز یک زندگی تعریف شده برای آدمها دیگر جوابگو نیست؛ اینکه در یک سن مشخص باید ازدواج کنیم، بچه دار شویم، کار کنیم و بعد نوبت به نوه هاست تا زندگی سنتی تمام شود، کمی تغییر کرده است. درواقع چه درمیان جوانها و چه سالمندان، توقع یا دیدگاهها جور دیگری شده است. معلوم نیست که راه را درست میروند یا غلط و ما تنها، روایت کننده و شاهد این ماجرا هستیم. درحقیقت قرار است ببینیم چه اتفاقی در جامعه درحال رخ دادن است».
او ادامه میدهد: حالا میان سالان یا سالمندان را زیاد میبینیم که در پنجاه یا شصت سالگی ناگهان متوقف میشوند و این جملات را به ما هم میگویند که این همه زندگی کردم که چه؟ ازدواج کردم، بچه آوردم، ولی هیچ وقتی را برای خودم نگذاشتم، خودم را فراموش کردم. درواقع انگار بخش مهم و بزرگی از وجودشان را زندگی نکردهاند. آن وقت اتفاق بد این است که ازدواج و همسر کنونی خود را باعث ایجاد این احساسات و عامل همه بدبختیها میبینند و جدایی را راه فرار از این وضعیت.
این روان شناس حوزه بزرگ سالان تأکید میکند: وقتی بچهها ازدواج میکنند و از خانه میروند، آن وقت سالمندان مدام درپی پاسخ به این سؤال هستند که «حالا من چه کسی هستم و در زندگیام چه کردهام؟» مدام به دنبال پاسخ هستند و مقایسه؛ و جوابها اغلب این است که اگر ازدواج نمیکردم، اگر بچه دار نمیشدم، اگر شغل و درآمدی داشتم و هزار اماواگر دیگر که با آنها زندگی رضایت بخش تری میداشتم. اینجا همان خطای فکری است که رخ میدهد و جدایی و طلاق را موجه جلوه میدهد.
به عقیده او جدایی نه تنها مشکلات هویتی افراد در این سن را حل نمیکند، بلکه آن را تشدید خواهد کرد: «بعد مشاهده میکنیم که با طلاق، پاسخ دادن به حس آنان برطرف نمیشود و احساس تنهایی شدیدی هم به آن اضافه خواهد شد. بعد از جدایی ابتدا سمت کارهایی میروند که عمری در حسرت آن بودهاند؛ مثلا مهمانیها و سفرها و غرق شدن در شادی، اما این احساسات موقتی است؛ چون اصالت ندارد». سنین سالمندی، سن اضافه شدن بحرانهای دیگر مانند تنهایی و پوچی است و درنهایت به این نتیجه خواهند رسید که نه تنها آنچه از دست رفته است، به دست نیاوردهاند، بلکه همه داشتهها را هم از دست دادند.
نظری یادآوری میکند: باید به این گروه آگاهی بدهیم که ازدواج و فرزند آن چیزی نبوده که مانع زندگی آنها شده است و باید علت را پیدا کرد. مشکلات اقتصادی یا خانوادگی، بخشی از نارضایتی ما در طول سالهای زندگی مشترک هستند، اما درواقع یک بخش مهم خود ما هستیم. ما میتوانیم در هرشرایطی خودمان را فراموش نکنیم و بخشی را برای خودمان زندگی کنیم. شاید ایراد از آن تصویری بوده است که از خودمان به عنوان یک مادر یا پدر خوب ساختهایم. میتوانستیم همه آنها باشیم و به خودمان و علایقمان هم توجه کنیم. اینها ناشی از ساخته نشدن هویت فردی و خلأ درونی است.
او یکی از کمبودها را بی توجهی به مشاوره مخصوص به سالمندان، میداند و توضیح میدهد: اگر یک زوج جوان تصمیم گرفتهاند ازهم جدا شوند، به آنها توصیه میکنیم که از جلسات روان شناسی استفاده کنند و به این کار، اصرار میورزیم، اما به یک زوج سالمند چنین توصیهای نمیکنیم؛ زیرا خودشان تصور میکنند در این سن وسال همه چیز را میدانند، و ما هم در دام خطای شناختی میافتیم و همان تصور را داریم. به نظر ما آنها تصمیم آگاهانهای گرفتهاند و نیازی به راهنمایی ندارند، درحالی که باید بر حضور آنان در جلسات مشاوره بیشتر اصرار کرد.
نظری با اشاره به سالمند شدن جمعیت جامعه و خطر گسترش طلاق درمیان این جمعیت، بیان میکند: باید روی مشاورههای سالمندان تأکید کنیم. در غیر این صورت به زودی جامعهای خواهیم داشت که تنها نگرانی اش، افزایش جمعیت سالمندان نیست، بلکه سالمندانی هم که پس از طلاق دچار اختلالات جدی روحی همچون افسردگی شدهاند، به دغدغه دیگری تبدیل خواهند شد و همینها عاملی برای پیش رفتن به سوی بیماریهای مزمن و ازکارافتادگی بیشتر آنان خواهد شد، این درحالی است که درمیان بیشتر سالمندان، علاقهای به کمک گرفتن از روان شناس وجود ندارد؛ چون آن را نوعی برچسب زدن میدانند.
او ادامه میدهد: مسئله این است که باید نهادهای مرتبط، آموزش سالمندی را به عنوان یک ضرورت درنظر بگیرند. باید مراکزی باشند که پنجاه یا شصت سالگی به بعد، در زمینه شناخت تغییرات روانی، جسمی و اجتماعی، آموزشهایی به افراد بدهند. اینکه اگر دچار تنش در رابطه شدند، از چه مرکز یا شماره تلفنی همچون اورژانس اجتماعی کمک بگیرند.